۱۳۸۸ بهمن ۶, سهشنبه
طوي
«بقربان سفيد بند دستت
به «طوي»خانه موري دريا به دستت
به طويخانه موري جانم فدايت
بقربان دل آشيق پرستت»
طوي، جامي است پر از شراب شادي كه مستيِ لذت را جرعه جرعه هديه ميكند. طوي، شورانگيزترين و هيجانبخشترين جشن و گردهمايي است كه گلهاي شادي و خوشي را دسته دسته سخاوتمندانه ميان همه تقسيم ميكند؛ زن و مرد، پير و جوان، دختر و پسر، كودك و نوجوان. طوي نمايشگاه طبيعي است از فرهنگ، هنر، رسم، عادات، سنتها، مد و تغيير، تحول و دگرگوني در همين مقولات. طوي عشق است و غزل و ترانه. طوي شادي است و شور شعف و سرور. طوي رقص است و ساز و آواز. طوي رشتهاي است كه جانهاي دور ازهم را در يكجا به هم پيوند ميزند؛ يعني طوي عامل همستگي اجتماعي است. طوي معجزهاي است كه بر لبهاي ترك خورده مردان و زنان زحمتكش كشاورز گلهاي رنگارنگ لبخند را ميكارد. طوي جويباري است كه جانهاي خسته و بيرمق دهقانان را به سرچشمه شاديها وصل ميكند. طوي جشنواره «نوشدن»هاست؛ لباس نو، كفش نو، كلاه نو، لنگيِ نو، پتوي نو، واسكت نو، كت نو و... طوي سفري است موقت از دنياي ملالت آور روزمرگيها به عالم لذت و عشق و مستي وهيجان. طوي پروانه شدن است و رقصيدن ميان گلهاي هزاررنگ شادي در بوستان صفا و صميميت. طوي چشن «رنگها»ست؛ سفيد، سبز، سرخ، بنفش، آبي و... طوي هم نمايش وحدت و اتحاد و يگاني است و هم دكان فروش فضل و ادب و شرف. طوي قلب تپنده و دم و بازدم تاريخ است؛ زيرا طوي تجديد رسوم و سنتهاي اجتماعي است و تجديد رسوم و سنتها، تدوام حيات جامعه است و نيز طوي منبع تغيير و دگرگوني اجتماعي است؛ زيرا جديدترين سبكها در طرز تهيه خوراك، پوشاك، پذيرايي و نحوه آرايش و... به نمايش گذاشته و منشأ رواج تدريجي آنها در بين مردم ميشود و جاي سبكهاي قديمي را ميگيرد. پس طوي رمز و راز تدوام ازليت تا ابديت تاريخ است و نيز رمز ماندگاري و تداوم نسل انساني.
آداب و رسوم طوي در شيرداغ از 1350 تا 1380.
طوي، مجموعه فرهنگي است در كنار ساير مجموعههاي فرهنگي كه مانند قطعات يك پازل در كنارهم قرار گرفته، فرهنگ كلي جامعه را تشكيل ميدهد. طوي به عنواي يك مجموعه فرهنگي، از عناصر و اجزاء (عناصر فرهنگي) مرتبط(آداب و رسوم خاص) تشكيل شده كه هميشه در گذر زمان، دچار تغير و دگرگوني ميگردد. طوي در شيرداغ، مانند ديگر مجموعههاي فرهنگي، در حال تغيير و دگرگوني ميباشد و در سالهاي اخير آهنگ تغيرات شدت و شتاب زياد پيدا كرده است. اين نوشتار، دانستنيها و خاطره من در باره طوي است كه در بازه زماني فوق قابل تطبيق ميباشد اما امروزه بسياري از اين آداب و رسوم به كلي تغيير كرده و فقط در خاطرهها و نوشتهها باقي مانده است. چهر طوي اكنون خيلي متفاوت از آن چيزي است كه در اين نوشته آمده است. علل و عوامل تغييرات شديد در آداب و رسوم طوي را ميتوان اينگونه خلاصه كرد:
1- خوب شدن و ضعيت اقتصادي و معيشت مردم. هزينهها، نحوه پذيراي، انتظارت، لباس و پوشش و... مردم به خاطر بهبود وضع اقتصادي منطق تحت تأثير قرار گرفته است.
2- پديده مهاجرت ورفت و آمد مردم به خارج. مهاجريني كه به منطقه باز ميگردند، عناصر فرهنگي بيگانه را خواسته يا نخواسته وارد منطقه نموده و بر اثر گذر زمان اين عناصر رواج پيدا ميكند و نهادينه ميشود.
3- كشيده شدن سرك. در صعب العبورترين منطقه ميشود با ماشين رفت و آمد كرد. رفت و آمد با پاي پياده يا با اسب و خر كم شده است.
4- آمدن موتر(ماشين) و رواج استفاده از آن در زندگي روز مره مردم. در زمان نه چندان دور از ماشين خبري نبود و عروس با اسب به خانه بخت ميرفت. در آن ايام اسب حيوان نجيبي بود كه در هرقريهاي چندين رأس وجود داشت ولي امروزه در تمام شيرداغ يك رأس اسب پيدا نميشود اما در پيش اكثر خانهها يك يا چند دستگاه ماشين ديده ميشود. كشيده شدن سرك و آمدن ماشين الگوهاي رفت و آمد و آداب و رسوم را تغيير داده است.
5- آمدن رسانههاي مانند راديو، تلويزيون و ماهواره. مردم از دريچه كوچك تلويزيون ميتوان دنياي بزرگ و وسيعي را نگاه كند و در ميان فرهنگ و آداب و رسوم متنوع ملتها به سير و سياحت مجازي بپر دازد و تحت تأثير آنها قرار گيرد.
اين عوامل دست به دست هم داده و باعث گرديده است كه امروزه الگوي ازدواج و آداب و رسوم مربوط به آن به شدت دگرگون شود و برخي از آداب روسوم به كلي از بين برود. صحبت در باره تغييرات و كم و كيف آن مقال و مجال ديگر ميخواهد و در اين جا به تناسب اين نوشته اشاره اجمالي به آن رفت.
طوي، پيوند خويشاوندي
طوي در زبان محلي به جشن عروسي گفته ميشود. در طوي پيوند رسمي ازدواج ميان «دامد»(داماد) و «بِيرِي»(عروس) اعلام ميشود و نيز شبكه جديد و گسترده از روابط اجتماعي ميان خانوادههاي فاميل داماد و عروس ايجاد ميگردد. هرچه خانوادههاي عروس و داماد نسبت به هم بيگانهتر باشد، دايره روابط خوشاوندي ايجاد شده وسيعتر خواهد شد. بنابراين ممكن است به خاطر يك از دواج پيوند خويشاوندي ميان چند خانواده(اگر خانوادههاي عروس و داماد فاميل هم باشد مثل دختر عمو و پسر عمو) يا دو خانوار يا دو طايفه و قريه و... ايجاد گردد.
1- اهميت طوي:
طوي( ازدواج يا عروسي) علاوه بر اينكه نياز جنسي افراد را از نظر اجتماعي به طور مشروع و مقبول تأمين ميكند و موجب توليد نسل و تربيت فرزندان ميشود و نيز نيازها عاطفي افراد برآورده ميسازد، از نظر اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي هم مهم است. الف) از نظر اقتصادي: يك بعد اهميت اقتصادي طوي اين است كه بعد از عروسي و تشكيل خانواده زمينه براي فعاليت زن و مرد براي تامين معيشت و مخارج خانواده به وجود ميآيد كه زن و مرد باهم تشريك مساعي دارد و بعد مهم ديگر اقتصادي به نوع نگاه مردم به دختر و ازدواج او مربوط ميشود. از نظر مردم منطقه، طوي يكنوع معامله اقتصادي و مالي است كه در آن دختر در مقابل پول و سرمايه معامله ميگردد. طوي دختر، براي خانواده پدر يك مزيت و امكان اقتصادي بالقوه به حساب ميآيد. خانواده دختر سرمايه نسبتا قابل توجهي از گله كردن دختر خود به دست ميآورد. خانواده دختر پول و سرمايه هنگفتي از خانواده داماد به عنوان «گَلَه» (شيربها)، «سرديدگِنِي» و... ميگيرد. ازوداج، از نظر اقتصادي بر ضرر خانواده داماد و به نفع خانواده عروس ميباشد. در امر ازدواج، خانواده داماد حجم زيادي از دارايي اعم از پول نقد، گاو، گوسفند، درخت و... خود را از دست ميدهد. خانواده داماد از روز نامزدي تا روز عروسي، به بهانههاي زياد، بايد خرج كند: گله، مخارج چادر انداختن، مخارج شريني خوري، مخارج طوي و عروسي و...
ب) از نظر اجتماعي- فرهنگي: طوي وسيله بسيار قوي براي ايجاد و تدوام پيوند و روابط خويشاوندي با چندين خانواده ديگراست و دايره روابط اجتماعي بين افراد خانواده دو طرف را وسعت و گسترش ميدهد. طوي موجبات ديد و بازديد، رفت و آمد و... مردم و خانوادهها را فراهم ميكند و از اين طريق باعث انسجام و هبستگي اجتماعي و تداوم آداب و رسوم اجماعي ميگردد. مردم با شركت در طوي، در روابط الگودار عاطفي و فرهنگي اجتماعي درگير ميشود. طوي به عنوان يك مجموعه فرهنگي، خود يكي از عوامل انتقال و تداوم فرهنگ بين مردم است. در مراسمهاي طوي، كودكان و نوجونان، شيوه و آداب و رسوم اجتماعي را ياد ميگيرند.
مراحل طوي:
1- مشورت: خانواده داماد براي انتخاب دختر مورد علاقه و مناسب، با هم به مشورت و راي زني ميپردازدن. «باكُل»(باباي كل يا پدر كلان) و «آچُول»(مادر كلان) و پدر و مادر داماد اركان اساسي و اصلي در امر مشورت هستند. نظر و رأي «ابْغَه» يا «كاكا»(عمو)، «امَي» يا «كاكه»(عمه)،«ماما»(دايي يا برادر مادر) نيز مهم است. نظر خود داماد اهميتي چندان ندارد و گاهي اساسا بدون اطلاع داماد امر انتخاب همسر آينده او از طرف پدر و مادرش صورت ميگيرد و داماد در مقابل عمل انجام شده قرار ميگيرد. گاهي پسر در خارج است و ميشنود كه داماد فلان خانواده گرديده است.
2- معيارهاي ازدواج: برخلاف شهر، در روستا معيارهاي ازدواج بسيار ساده، آسان و غير پيچيده است. تناسب سني، سواد، مدرك تحصيلي، طبقه اجتماعي، آرزوها، حيثيت شغلي و... مطرح نيست. در روستا ميتوان با چند معيار ساده دست به انتخاب زد. منطقه شيرداغ نيز از اين امر مستثني نيست؛ الف) معيارهاي مورد نظر خانواده داماد: مهمترين معيار براي خانواده داماد اصالت و خوشنام بودن خانواده دختر، زيبايي، شرم، متانت، حيا، پاكدامني و نجابت دختر ميباشد. «كارِنده» بودن دختر يكي از مهمترين معيارهاست. يعني دختر بايد اهل كار، زحمت و تلاش باشد و به فن و فنون و رتق و فتق كارهاي خانگي و خانهداري آشنا. دختر بايد دست و دل به كار بدهد. تنبلي، سستي و كاهلي باعث از چشم و دل افتادن او ميشود. در ميان كمالات و امتيازات دختر مورد نظر، كارنده بودن و تلاشگربودن يكي از ضروريترين و مهمترين ويژگي به حساب ميآيد. طبقه و منزلت اجتماعي نيز از معيارهاي مهم است. مردم سعي ميكند با خانوادههاي محترم، با آبرو، داراي منزلت و حيثيت بالايي اجتماعي پيوند دوستي ببندد. تناسب سني زياد اهميت ندارد و معمولا اختلاف سني زيادي ميان زوجين وجود دارد. باكره بودن دختر، از معيارهاي مهم ديگر است. بكارت، ارزشمندترين امانتي است كه نبايد با غبار خيانت آلوده گردد و دختر بايد بالاتر از چشم خود از آن مراقبت كند و اين يگانه درِّ گرانبها را در صدف شرم و حيا نگهداري و بعد از ازدواج آن را صادقانه و سرافرازانه به شريك زندگي آينده خود پيشكش نمايد. ب) معيارهاي خانواده دختر براي انتخاب داماد: معيارهاي كه بالا گفته شد، در اينجا هم صادق است. معيار ديگر كه در اينجا اهميت پيدا ميكند، پول، ثروت و دارايي طرف ميباشد. اين معيار ممكن است معيارهاي ديگر را تحت الشعاع قرار دهد. پول زياد، حلال بسياري از مشكلهاست. با پول ناممكنها، ممكن ميشود. پول، نظرها، رأيها، ارادهها، تصميمها و... را يكباره عوض ميكند. با پول ميتواني چيزهاي ناخريدني را بخري! و به چيزهاي دست نيافتني دست يازي! جاذبه افعي پول، انسان را چون گنجشك به رقص وا ميدارد و به وسوسه مياندازد. با پول، راههاي سنگلاخ و پرشيب و فراز رسيده به هدف هموار ميشود و موانع و سدهاي راه برطرف. پدر دختر به طمع دست يابي به پول ممكن است در حق دختر خود جفاهاي نابخشودني را روا دارد و چه بسا جرنگ جرنگ قرانهاي طرف، دل و دين از او بربايد و به قيمت خراب و تيره و تار شدن آينده دخترش به هر قماش خواستگاري خوشآمد بگويد. داماد پولدار نيز دايره انتخاب خود را وسيعتر و شانس موفقيت خود را بيشتر ميبيند. در امر ازدواج رضايت دختر عشق، احساسات، آرزوها و تصميم او در نظر گرفته نميشود و مهم نيست. ازوداج براي دختر يك انتخاب آزادنه نيست بلكه تن دادن اجباري به قسمت، شانس، بخت و اقبال ميباشد. ازدواج با فلان پسر چيزي است كه دست قسمت از ازل بر پيشاني او نوشته است و غير قابل تغير. فرهنگ و آداب و رسوم به دختر ميگويد كه او بايد با خواست پدر و مادر به خانه بخت برود و آنجا تا دم مرگ بسوزد و بسازد.
3- «دختر طلبِسْتُو»( خواستگاري): بعد از فرايند مشورت و انتخاب دختر مورد نظر، مرحله خواستگاري آغاز ميگردد. ريش سفيد خانواده پسر(پدر بزرگ، پدر يا مادر بزرگ و..) همراه با چند نفر از نزديكان خود و يا به تنهايي در خانه پدر دختر ميروند. ابتدا هردو جانب در باره موضوعات ديگر باهم صحبت ميكنند و پدر پسر به تدريج به موضوع مورد نظرش نزديك و باب سخن را ميگشايد. معمولا موضوع با اين جملات كليشهاي آغاز ميگردد«ما خاگشتر جَرُو كَدُو امديم»(براي جارو كردن خاكستر به خانه شما آمده ايم). «بَچِّه مَرَ دَ غلامي خُو قبول كِيدْ»( پسر من را به غلامي خود قبول كنيد). اين جملات نشان دادن نهايت تواضع، فروتني و احترام به پدر دختر ميباشد. رسم جامعه به پدر دختر حق ميدهد تا حدي ناز و نخره راه اندازد و كمي پدر پسر را دست به سر كند. «آري» گرفتن از زبان «آته» (پدر) دختر ممكن است به اين زودي زود حاصل نشود و پدر پسر بايد گردنهها و پستي و بلنديهاي زيادي از تعارفات، چك و چونهها، كش و قوسها و سر و كله زدنها را پشت سر بگذراند تا به همواريهاي مراد دل نزديكتر شود.
با آري گفتن خانواده دختر، وصلت دو خانواده كليد ميخورد. راه طولاني را بايد طي كرد. چگونگي طي طريق را آداب و رسوم جامعه مشخص ميكند.
به دختر دم بخت و بالغ، دختر «بُوركَدني» ميگويند.( يعني دختر آنقدر بزرگ و آماده شد است كه پدر او را به شوهر دهد و از خانه بيرون كند. فلاني دختر بوركدني دارد؛ دختر دم بخت دارد). بوركدني يعني به سن از دواج رسيده و از نظر بلوغ جسمي و فرهنگي قابليت اين را پيدا كرده كه به شوهر داده شود. سن از دواج نسبتا خيلي پائين است. سن ازدواج براي دختران از دوازده تا هجده سال و از دواج براي پسرها از حدود هجده تا بيست و دو سال ميباشد. البته ممكن است دختري به دلايلي، نتواند از دواج به هنگام داشته باشد و در خانه پدر خود بماند كه به آن « دختر خانه مانده» (ترشيده) ميگويند. بعضي از پسرها هم ممكن است به دليل فقر و مسايل اقتصادي و... نتواند ازدواج به هنگام داشته باشد.
4- تعيين «گَلَه»(شيربها): گله ركن اساسي و ضروري امر ازدواج است. گله، مقدار پول يا ثروت و مالي است كه خوانواده داماد در اختيار خانواده دختر قرار ميدهد. گله در عوض دختر است. دختر به منزله شي يا كالاي مادي در نظر گرفته ميشود كه با پول، ثروت و سرمايه قابل مبادله و داد و ستد است. البته متاع بسيار با ارزش و گرانبها. ازدواج يكنوع مبادله پول و سرمايه با دختر است. ازدواج تنها مبادله رفتار، آداب و رسوم، خويشاوندي، عواطف، دوستي و... نيست؛ بلكه يكنوع مبادله كالاي مادي نيز هست. دختر در مقابل گله و گله در مقابل دختر. گله، سنگينترين هزينه و بالاترين مصرف است كه خانواده داماد بايد از عهدهآن به هرقيمتي بر بيايد. پرداخت گله، برخي خانوادههاي كم پول را قرض دار ميكند و ممكن است تا چندين سال كمر از زير سنگيني سود و قرض راست نتواند. در جلسه خواستگاري يا در جلسه جداگانه، مقدار گله دختر از سوي خانواده او(پدر، پدر بزرگ و...) مشخص و به خانواده داماد اعلام ميگردد. كسانيكه پول و سرمايه چندان ندارد مجبور است يا قرض كند يا پول سر سود(ربا و نزول) بگيرد. وقتي گله معين شد، گفت و گو و چك و چانه براي تخفيف گرفتن آغاز ميشود. خانواده دختر گاهي كمي تخفيف ميدهد و گاهي سرسختي نشان ميدهد و قراني را هم تخفيف نميدهد. گاهي پيشنهاد گله زياد، باعث روگرداني و پيشماني و انصراف خانواده داماد ميگردد. گاهي ممكن است خانواده دختر راضي به دوستي و وصلت با خانواده داماد نباشد ولي نميتواند جواب منفي مستقيم بدهد به همين خاطر گله بسيار هنگفت و بالايي را پيشنهاد ميكند تا خانواده داماد به خاطر عدم توانايي پرداخت آن، از خواستگاري منصرف شود. گاهي ديده شده است كه خانواده داماد، اين گله پيشنهادي را قبول ميكند و خانواده دختر را به زبان و قول خودشان گير مياندازد و خود با هزاران مشكل و قرض و قبلها گله را جمع و جور ميكند.گله دختر ارباب، حاجي، سرمايه دار و... از گله دختر مردم عادي، دهقان، فقرا... بيشتر ميباشد. نصف گله را نقدي پرداخت ميكنند و نصف ديگر را مالي و جنسي؛ يعني: گاو، گوسفند، بز، خر، اسب، گليم، توفنگ، گندم و هر كالاي مادي و با ارزش (مثل درخت، پتو...) كه قابل داد و ستد و خريد و فروش باشد. هر دو طرف براي قيمت گذاري(بَي اندازي) اجناس، چند نفر را به عنوان منصف بر ميگزينند. منصفها اجناس را طبق قيمت رايج روز قيمت گذاري ميكنند و به خانواده دختر تحويل ميدهد. علاوه بر گله، مخارج ديگر به نام «لاته پِرُو» (چادر و لباس محلي) به عهده خانواده داماد گذاشته ميشود كه به طور متوسط 25 تا 35 چادر و لباس را دربر ميگيرد. با توجه به اينكه پارچههاي زنانه بسيار گران است، هزينه اين مقدار پارچه، به اندازه يكسوم گله ميشود. به علاو تمام مخارج مراسمهاي كه بعدا انجام ميشود به عهده پدر داماد است كه سر جمع معادل گله ميشود.
5- چادر انداختُو يا لاته پُرتَه كَدُو( يا لاته انداختو، چادر پرته كدو): بعد از توافق طرفين بر سر مقدار گله، و قتي را براي چادر انداختن و نامزد كردن رسمي دختر تعيين ميكند. مراسم جادر انداخت بسيار ساده و كم تشريفات است. در وقت و موعد از پيش تعيين شده، خانواده داماد، به خانه پدر دختر رفته و بر سر دختر چادر مياندازد و به اين ترتيب دوستي و وصلت طرفين رسميت پيدا ميكند. چادر معمولا يكي از بزرگان خانواده داماد يا ملا امام قريه يا يكي از سادات منطقه مياندازد. بعد از اندختن چادر، شيرني و پول هم بر سر عروس ميريزد. بعد ملّا يا سيد دعاي ميكند و جلسه ختم ميشود. سعد و نجس ايام هم نقش بازي ميكند. براي چادر انداختن روز نيك و سعد را انتخاب ميكند. سعد و نحس ايام را ملا امام قريه يا ديگر اهل خبره مشخص ميكند. چادر انداختن در روزي كه قمر در عقرب است نبايد صورت بگيرد. در اين روز، احوال نجوم و ستاره از طرف اهل خبره مورد رصد قرار ميگيرد.
6- خويشگِري(شريني خوري): مراسم خويشگري بسيار مفصل، رسمي، با تشريفات و با هزينه ميباشد. در اين مراسم خانواده داماد تمام دوستان و فاملين خود را همراه خود به خانه پدر عروس ميبرد. بيشتر مخارج خويشگري را خانواده داماد متقبل ميشود. در مراسم خويشگري، يك يا چند گوسفند ميكشند و شبانه مردم را دعوت ميكند. در اين مراسم خانواده داماد، براي عروس لباس و وسايل زينتي و آرايشي ميبرد. لباسها معمولا از پارچههاي گرانبها انتخاب ميشود. كفشهاي عروس يكنوع كفش مخصوص به نام «كوسره»(مخصوص زنها كه رويهاش زرين كاري و و نقش و نگار مختلف داشت) و در اين اواخر «بوت آهو» بود كه از چرم ساخته ميشد. وسايل زينتي عبارت بود از: الف) اوسكت پُر روپي: واسكتي كه بر تمام قسمت جلويي آن سكههاي قيمتي از جنس نقره به نام « قيران غجري» يا «قيران اوغاني» با رديفهاي منظم آويزان ميكنند كه پارچه واسكت زير سكهها پنهان ميشود. ب) «تايقِيچِيغِي» يا «اِميل» (حمايل)؛ تايقيچيغي مانند حمايل فيشنگِ توفنگ و توفنگچه ميباشد كه روي بازوي چپ انداخته و سرِ ديگر آن زير بغل راست آويزان ميشود. عرض حمايل حدود پنج شش سانتي متر است و بر آن قسمت آن كه روي سينه و در معرض ديد قرار دارد، نقش و نگارهاي جالب با «گلگ»(دانههاي كوچك شيشهاي)، ميدوزند. در پاي حمايل از سر شانه چپ تا زير بغل راست، « قيران غجري» يا «قيران اوغاني» آويزان ميكند. در سر حمايل كه زير بغل قرار دارد بقچهكوچكي به نام «تومار» آويزان ميكند. روي تومار نيز با گلگ نقش بندي ميشود. به تايقيچيغي، بند تومار هم ميگويند. ج)«جودانه»(گردنبند): جنس جودانه بيشتر از نقره است كه به اشكال زيبا و ديدني قالب ريزي ميشود. جودانه را به گردن آوزان ميكند و پايين آن تا روي سينه قرار ميگيرد. د) «سلسله»: سلسله را به كلاه محكم ميكند كه روي پيشاني و دو طرف صورت قرار ميگيرد. سلسله نيز از نقره ساخته ميشود كه از چندين زنجيره كوتاه و بلند با شكلها و نقوش زيبا تشكيل شده است. ه) چوري (دستبند): دستبندها از نقره و ضخيم ساخته ميشود. وسايل زينتي عروس كه اكثرا از جنس نقره ميباشد، بسيار گرانبها و پر هزينه است. گفتني است كه در بعض خانوادهها رسم بر اين است كه وسايل زينتي عروس پدر فراهم ميكند و در مراسم شريني خوري خانواده داماد فقط لباس و وسايل آرايش ميآورد. وسايل آرايش هم بسيار ساده است مانند: شانه، آيينه، سرمه، پينگ موي، (گرهموي) و...
خانواده دختر نيز متقابلا، مطابق رسم منطقه به داماد لباس و وسايل آرايش ميدهد. لباس و وسايل آرايش داماد بسيار ساده و كم هزينه است. معمولا لُنگِي(عمامه) داماد را پدر عروس به سر داماد ميپيچد و همچنين پدر عروس، كمر داماد را با دستمالي ميبندد. در مراسم شيريني خوري تمام قرار و مدارها و مقدار گله و چادر و پيراهن (لاته پيرو) به طور رسمي به اطلاع شركت كنندگان در مراسم رسانده ميشود. بعد از خويشگري، هر يك از طرفين براي ديگري «خويش» محسوب ميشود. در اين مراسم آدمهاي كه پيش خانواده عروس آبرومند به حساب ميآيد، از او خواهش ميكنند كه مقدار از گله را به عنوان «دامن» كم كند. پدر عروس اگر اهل حال باشد ميگويد فلان مقدار را به احترام دامن فلان خويش تخفيف داردم.
7- طوي (عروسي): طوي بزرگترين و يگانهترين اتفاق زندگي براي داماد و خانوادهاو ميباشد. خانواده داماد، بيري آوردن(عروس آوردن) و خانواده دختر، دختر بوركدن(دختر را از خانه پدرش بيرون كردن و به خانه شوهر فرستادن) ميگويند. فاصله ميان خواستگاري و روز عروسي به آمادگي خانوادهاي زوجين در پرداخت گله و... دارد. هرگاه گله دختر ادا شده باشد و مانع ديگري وجود نداشته باشد، زمينه براي عروسي فراهم ميگردد. ابتدا خانواده داماد، براي جلب رضايت خانواده دختر به خانه آنها ميرود آمادگي خود را براي عروسي علام ميكند و از خانواده دختر ميخواهد كه با پيشنهاد آنها موافقت كنند. روز عروسي با توافق طرفين مشخص ميگردد. مقدار مخارج طوي مانند مقدار گوشت، آرد، روغن، پياز، چاي و... از سوي خانواده عروس مشخص ميگردد و خانواده داماد موظف است كه آنها را تهيه و آماده نمايد و چند روز قبل از عروسي بفرستد. تعداد افراد قوده و آغيل خانواده عروس هرچه بيشتر باشد، مخارج طوي هم بيشتر گرفته ميشود. خانواده دختر از خانواده داماد تعهد ميگيرد كه تعداد نفرات قوده بشتر از تعداد اعلام شده نباشد و الا در روز طوي هزينه بيشتري از او خواهد گرفت.
آداب و رسوم مربوط به طوي:
الف)«بوُسراغ پخته كردن»: بوسراغ از آرد، روغن و بوره (شكر) ساخته ميشود. آرد را با كمي شكر و روغن در آب ريخته خمير ميكنند و بعد از ورزدادن (به اصطلاح محلي شريختن) و سفت شدن، آرد خمير شده را ميان ديگ روغن جوش ميدهد و نانشريني خوشمزه ميپذند.
يك هفته مانده به روز عروسي، خانواده داماد زنهاي آغيل را براي پختن بُوسراغ دعوت ميكند. براي پختن بستراغ، زنهاييِ دعوت ميشود كه قبلا در مراسم مشابه خود، زن خانواده داماد را دعوت كرده باشد و به اصطلاح محلي «گز » داشته باشد. گزداشتن يك نوع روابط الگودار متقابل معاملهاي ميباشد. بنابراين خانواده داماد فقط زنهايي را دعوت ميكند كه با انها گز دارد. (در بسياري از روابط اجتماعي مسئله گز داشتن و نداشتن مطرح است)
زنهاي دعوت شده، با خود مقدار آرد و روغن ميآورد. بوسراغ پختن يك تا دو روز طول ميكشد. وقتي بوسراغ پتن پايان يافت، به هر زني دو يا سه عدد بستوراغ داده ميشود.
ب) «قُودغُو» رفتن: به مادر و مادر بزرگ داماد، «قودغو» گفته ميشود. دو يا سه روز مانده به روز عروسي، مادر و يا مادر بزرگ همراه داماد با تشريفات خاصي به خانه عروس ميرود. اگر داماد، مادر يا مادر بزرگ نداشته باشد، يكي از زنهاي فاميل(زن عمو و...) را به عنوان قودغو ميفرستد. معمولا قودغو همراي خود مخارج طوي را ميبرد.
ج) «قوده» رفتن: قوده عبارت است از تعداد افرادي كه براي آوردن عروس ميروند. افراد قوده را مردان قريه، فاميل، دوستان و آغيل تشكيل ميدهند. اگر عروس و داماد اهل دو قريه باشند، افراد تمام قريه محل سكونت داماد به عنوان قوده آماده ميشود. اگر هردو اهل يك قريه باشند، آغيل خانواده داماد قوده محسوب ميشود. قوده، بعد از ظهر روزِ قبل عروسي به خانه عروس ميروند. افراد قوده را يك روز قبل براي قوده رفتن دعوت ميكند. افراد قوده موظف است كه هر نفر يا هر دو نفر يك قرص نان «كوماد» با خود بياورند. قرصِ نان كوماد از نان عادي برزگتر و ضخيمتر است. در روز قوده رفتن، نان كوماد و بوسراغ را روي خر بار ميزند و همراه قوده به خانه عروس ميبرد.
د) مراسم «مانده نباشي»قوده: وقتي قوده به نزديك خانه عروس ميرسند، پدر عروس همراه افراد ذكور فاميل، دوستان، آغيل و... كه ميزبان به حساب ميآيند در صف منظم به استقبال قوده ميايستند و يكايك با افراد قوده دست ميدهد و روبوسي ميكنند و به آنها خوش آمد ميگويند. قوده در ميهمانخانه يا زير خيمه كه قبلا آماده كرده اند را هنمايي ميكنند و از آنها با چاي و نان و بُوسراغ پذيرايي ميشود.
ه) «تقسيم قوده» يا «قوده بخشي»: ابتدا خانواده داماد، تعدادي را از ميان افراد قوده كه شامل ريش سفيدان، فاميل نزديك و.. ميشوند، به عنوان ميهمان ويژه در خانه پدر عروس نگه ميدارد. به اين ميهمانان ويژه «پلوخور» گفته ميشود. بعد از آن افراد آغيل و... گردهم مي آيند و نان كوماد و بوسراغ را ميان خود تقسيم مينمايد و سپس افراد قوده را: تعداد افراد قوده تقسيم بر تعداد خانههاي ميزبان. خانواده ميزبان، بعد از پذيراي و صرف غذاي شب، ميهمانان (فرد يا افرادي كه تقسيمي او شده) را وادار ميكند كه آواز بخوانند. آواز خواني يكنوع رسمي است كه از طرف صاحب خانه بر قوده تحميل و باعث تفريح، شادي، هيجان، خنديدن و... ميگردد. آواز خواني در قديم بيشتر رواج بود و امروزه كم رنگ شده است. اگر كسي با زبان خوش آواز نميخواندند، صاحب خانه مجبور ميشد او را از راه اذيت و آزار با «چيمقو» گرفتن(نيشگون)، «قيدقلي»( قلقلك) و... وادار سازد. بعضي كه آواز خواندن را بلد نبود، مجبور ميشد پشت در ميهمانخانه رفته مثل پيشي(گربه) معو معو كند يا اداي برخي از حيوانات ديگر را دربياورد. آوازخواني تا پاسي از شب ادامه پيدا ميكند. گاهي فشار صاحب خانه باعث ميشد كه افراد خانه او را با قهر ترك كند و به خانه خود بر گردد.
و) تقسيم كردن آرد و كشتن گاو يا گوسفند: يك روز زودتر از روز عروسي، آغيل خانواده دختر جمع ميشود گاو يا گوسفند را كه خانواده داماد براي پذيرايي و وليمه آماده كرده ذبح ميكنند و براي پختن آماده. گوشت همان شب عروسي پتخه ميشود. آراد را هم آغيل ميان چند خانه كه پذيدن نان «خمير» يا «پَنجَهكَش» (لُولْ كَشْ) و... را خوب بلد هستند، تقسيم ميكنند. نانهاي پخته شده، صبح زود روز عروسي جمع آوري ميشود.
آداب و رسوم روز طوي:
الف) غذا و پذيراي: معمولا غذاي روز طوي «شوروَا» (آبگوشت) ميباشد. گوشت شب پخته شده است و نانها صبح زود جمع آوري. يك نفر ماهر و چيره دست به نام «طويچي» وظيفه دارد كه گوشتهاي پخته شده را به تدريج تقسيم بندي و ميان بوشقابها بيچيند. طويچي بايد گوشت را به همه فراد كه قرار است از آنها پذيراي صورت گيرد برساند. پذيراي از حدود ساعت هشت صبح آغاز و ابتدا از مردان پذيراي صورت ميگيرد. مردم دسته دسته به اندازه گنجايش جاي تعبيه شده ميآيند و غذا ميخورند و ميروند و جا را براي دسته بعدي خالي ميكنند. در پايان پذيراي از هر دسته، ملا امام قريه دعا ميكند.
ب) تفريح و سرگرمي: اُوشد(تيراندازي، نشانه زندن با تفنگ) مهيجترين و فرحبخشترين تفريح و سرگرمي روز طوي است. قبل از گروه گرايي و آمدن احزاب، تفنگ تاجدار (يا تفنگ سربي)يگانه وسيله تير اندازي بود. همه تفنگ تاجدار نداشتند. تير(گلوله) و باروت تفنگ تاجدار خود مردم ميساختند. كرتوس(پوكه) و فيشنگ سربي تاجدار تا چندين بار قابل استفاده بود. تيرهاي سربي را بعد از استفاده دوباره جمع آوري و براي استفاده مجدد قالب گيري ميكردند. بعد از آمدن احزاب، سلاحهاي خودكار(اتوماتيك) و غير خودكار در شيرداغ سرازير شد؛ كلاشينكوف، سيونوف، ام يك، ژسي، چوپوش، ميلبور و... آماده سازي و تداركات اين تفنگها بسيار ساده و فروان بود و در دسترس همه! بعد ازآمدن سلاحهاي جديد نشانه زني و تير اندازي در عروسيها رواج و وسعت زياد پيدا كرد. تير اندازان ماهر و نيمه ماهر مقداري پول از پدر عروس و داماد به عنوان «سنگ قوده» ميگرفتند. پول به تيم برنده تعلق ميگرفت. متناسب به تعداد افراد شركت كننده در اوشد، چند «شخه»(شاخه يا تيم) تشكيل ميشد. فاصله و جاي مناسب براي «قَرقَه»(هدف) را مشخص ميكردند. به نمايندگي از هر تيم يك يا دو نفر «قرقهچي» (هدف نگهدار) فرستاده ميشد. وظيفه قرقهچيها اين بود كه مراقب دوري و نزديكي اصابت تيرها نسبت به هدف باشد و ببينند كه تير كدام تيم به هدف نزديكتر خورده است. تعداد تير اندازي را خود تيمها شخص ميكردند. قرقهچيها دوري و نزديكي محل اصابت تيرها را با صداي بلند(بدون بلندگو) گزارش ميكردند و تيم نيز باصداي بلند و از راه دور توضيح لازم را از آنها ميخواستند. قرقهچيها هركدام پرچمي با رنگ مشخص در دست ميگرفتند در جاي امن و دور از قرقه پناه ميگرفتند. آنان بعد از هر بار تير اندازي، ميدويدند و محل اصابت تير را به تكان دادن و زدن پرچم بر جاي اصابت تير، محل مورد نظر را به تيم نشان ميدادند. در تابستانها بر اثر اصابت تير گرد و غبار به هوا بر ميخواست و فهميدن محل اصابت تير مشكل نبود ولي در زمستانها و فاصلههاي دور، مشكل بود. در زمان احزاب، تفنگها در طوي به غير از اوشد، كاربردهاي ديگر هم داشت؛ تفنگ، مانند لباس، كفش و كلاه نو جزء ابزار نمايش تيپ و شخصيت و خيال مردم بود. تفنگ وسيله ابراز شادي و خوشحالي در طوي نيز بود كه بعد از مراسم لباس پوشيدن داماد برخي از جوانان فير هوايي ميكردند و يا بعد از حركت دادن عروس با شليك هوايي ابراز شادماني ميكردند. حجم زيادي از فيرهاي هواي هنگام حركت عروس و رسيدن او به نزديك خانه داماد صورت ميگرفت. گوشهاي مردم به صداي رعدآسا و گوش خراش تفنگهاي خودكار عادت كرده بود.
ب) لباس پوشيدن داماد و عروس: مراسم پذيرايي و غذا خوردن تا ظهر يا بعد از ظهر تمام ميشود. بعد از كمي فاصله، جايي را براي مراسم لباس پوشيدن داماد آماده ميكنند. لباس و وسايل آرايشي داماد را پدر عروس «خُسور» تهيه ميكند. مردم به صورت دايرهاي اطراف داماد را حلقه ميكنند. لباس داماد را ميان يك پتنوس (سيني) چيده ميآورد. اجزاء لباس را يكي از نزديكان پدر عروس، يكي يكي به تن داماد ميكند. ابتدا از جوراب شروع ميكند سپس تمبان(شلوار)، پِرُو(پيراهن) واسكت و... لنگي را خسور به سر داماد ميپيچد و نيز خسور كمر داماد را با دستمالي ميبندد. در مراسم لباس پوشيدن داماد فقط مردها شركت دارند. معمولا به پدر، برداران و عموي داماد هم لباس ميدهند. بعد از لباس پوشيدن مراسم تقسيم هدايا از سوي خانواده داماد و عروس شروع ميشود. هر دو طرف به دوستان و فاملين خود، لنگي، دستمال، پول، پتو و... به عنوان هديه ميدهد. بعد از نوبت به انداخت شيريني كالا(لباس) ميرسد. اولين نفر خود داماد است كه مقدار پول (از همه بيشتر) ميان سيني مياندازد. سپس پدر، عمو و فاميل داماد و افراد قوده يكي يكي ضمن تبريك گفتن لباس به داماد مقداري پول ميان سيني مياندازد. مقدار پول هركس با هديه كه از طرف خانواده داماد و عروس گرفته تناسب دارد. جلسه لباس پوشيدن با سكوت و قرائت دعا توسط روحاني و ملاامام خاتمه پيدا ميكند. دعا را با جملات عربي(الهي به حق محمد و انت المحمود و بحق علي و انت الاعلي.....) آغاز و با فارسي پايان ميبرد.(خدايا آنچه خير و بركت است نازل فرما. خدايا قدم عروس براي داماد و قدم داماد را براي عروس نيك و مبارك گردان.....) رسم آخندها بر اين است كه دعا را طولاني بخوانند. خواندن دعاي طولاني و بدون مكث و لكنت زبان نشانه چيره دستي و مهارت ملا ميباشد. بعد از دعا و صلوات مردم، از طرف خانواده داماد و عروس مبلغي پول (حق دعا) به آخند داده ميشود.
از طرف ديگر، همزمان عروس را زنان آرايش و لباس ميپوشانند. بالاترين آرايش و زينت يك دختر، روز عروسي اوست. به زينت «خيال» كردن ميگويد. فلاني خيلي خيال كرده است؛ يعني خيلي خود را زينت كرده است. لباس و وسايل زينت و خيال عروس در قسمت همان مواردي است كه در قسمت خويشگري گفته شد( واسكت پر روپي، سلسله، جوادانه و...) البته با كمي اضافات و تغييرات.
ج) مليده خوري: يكي از فاملين عروس مقدار مَلِيدَه ( نان را ريز ريز كرده ميان روغن جوشيده همراه با كمي شكر ميريزد) درست ميكند و داماد را دعوت ميكند كه با رفيقان خاص خود براي مليده خوري بيايد. مردم عقيده دارند كه در مراسم مليده خوري هركدام از عروس و داماد زودتر ظرف و اولين لقمه مليده را به دست آورد و بخورد در زندگي مشترك زن وشويي مقتدر و برنده است. به همين خاطر وقتي ظرف مليده در مراسم آورده ميشود هركدام از عروس و داماد بر آن يورش ميبرد. اگر عروس زودتر به دست آورد نزديكان و فاميل عروس براي او هلهله كنان دست ميزند و به او آفرين ميگويد و اگر داماد زودتر به دست آورد رفقا و فاميل داماد شادي ميكند. پيروزي هركدام براي موفقيت و قدرت او در زندگي مشترك به فال نيك گرفته ميشود.
د) بور كردن بيري: (بيرون آوردن عروس) بعد از آماده شده عروس، ابتدا جهيزيه عروس را روي خر بار ميزنند. معمولا جهزيه عروس اندازه يك بار خر است. يك عدد بكس(صندوق) حاوي لباس، آفتابه لگن (تي دستي)و... عروس دو عدد بستره خواب. هر دو بستره را در دو طرف پالان خر تنگبار ميكند و بكس را در وسطش قرار ميدهد.
معمولا عروس در گلخو(گلخن يا سياه خانه) و گاهي در «تَوخانه» (ميهمان خانه) منتظر است. خانواده داماد مقدار پول روي ديدگو(ديگدان يا اجاق) خانه عروس به عنوان هديه ويژه ميگزارد. عروس را ملاامام منطقه همراه خسور و خسور مادر عروس بيرون ميآورد. يك سر دسمتال را ملاامام(آخوند) به دست ميگيرد و سر ديگر دستمال را عروس تا دست هردو به هم نخورد.
ه) درگه گيري: قبل از رسيدن عروس به در خروجي، برخي از زنهاي آشنا در خروجي را سد ميكند و از بيرون آمدن عروس ممناعت به عمل ميآورد كه به آن درگه گيري گفته ميشود (سد كردن در). هدف از درگه گيري گرفتن مقداري پول از داماد يا خانواده اوست كه پس از دريافت پول در را آزاد ميكند.
عروس را با اسب ميبرد. در زمان نسبتا دورتر در منطقه اسب زياد بود و صاحبان اسب به آساني و رايگان اسب خود را در اختيار ميگذاشتند ولي در اين اواخر خيلي كمياب يا ناياب شده بود و مردم مجبور بود خارج از شيرداغ و با دادن كرايه اسب بياورد. به هر حال، اسب را نزديك در خروجي خانه عروس آماده ميكنند. ملا امام عروس را تا كنار اسب ميآورد و عروس دستمال را رها ميكند. دستمال مالِ ملا امام ميشود. عروس به كمك داماد روي اسب سوار ميشود. بسياري از عروسها ابتدا روي زين اسب ميايستد تا شجاعت و دليري خود را به رخ همه بكشد. عروس روي اسب قرار ميگيرد و بازهم ملاامام به همان ترتيب كه در بالا گفته شد دعايي قرائت ميكند. صورت عروس را كسي نميبيند زيرا صورت او بادستمال و شالسر پوشانده است. عروس بر روي اسب، چادر دراز و بزرگ ميپوشد كه خيلي قشنگ و خيالي است و سر آن تا زير شكم اسب آويزان ميشود.
قوده آماده حركت به سمت خانه داماد ميگردد و از ميزبانان خدا حافظي ميكند. ريشسفيدان، سيدها و ملاها پيشاپيش قوده حركت ميكنند. داماد از كنار اسب همراه عروس در حركت است و در جاهاي نا هموار از بازو و دست عروس ميگيرد تا عروس از پشت اسب به زمين نيافتد. كساني كه تيپ (ضبط صوت) دارند نزديك عروس حركت ميكنند و صداي تيپ را تا آخر آزاد ميكنند. مادر عروس و داماد نيز روي اسب يا خر سوار ميشوند و نزديك عروس در حال حركتند.در عروسيها بشتر از پيته(نوار)هاي «صفدر توكلي»، «آبه ميرزا»، «بچه گل آغي»، «سيد لشمك»، «سرور سرخوش» و... استفاده ميشود. هنگام كه قوده به نزديك خانه داماد ميرسد، دستهاي از دختران كم سن و سال دستمال زنان به پيشواز عروس ميآيند و وقتي به عروس رسيدند او را تا خانه همراهي ميكنند.
و) ابراز شادي و ساز و آواز: ساز و آواز رواج رسمي ندارد و از سوي ملاامام و روحانيان منطقه، افراد بسيار مذهبي و... قدغن است. هيج گونه آلت موسيقي مانند دمبوره، دهل، دف و... وجود ندارد. همان طور كه در بالا گفته شد فقط ازنوار موسيقي خوانندگان سنتي و هزارگي و اوغاني (پشتو)مثل صفدر توكلي، آبه ميرزا، بچه گل آغي، سيد لشمك، سرور سرخوش، زرين و فرزانه و... استفاده ميشود. آخندهاي منطقه با روش كردن ضبط و گوش دادن به موسيقي و ساز و آواز به شدت مخالف اند و آن را يكي از منكرات و گناهان نابخشودني ميدانند. در نزديكي آخوندها و افراد مقيد و بسيار مذهبي كسي جرئت روشن كردن ضبظ را ندارد. برخي با صاحبان ضبط ممكن است برخورد فيزيكي كند و كار را به دعوا و مرافعه و فحش و دشنام بكشاند يا از جلسه طوي خيشيم (قهر) كرده به خانه خود رود. برخي از ملا امامان در ابتدا با خانواده داماد شرط ميكند كه در عروسي ضبطي روشن نشود. ولي چون مراسم مراسم طوي و شادي است، جلوي جوانان و افراد بسيار شوقي را نميشود گرفت. برخي مردم از آخوند اجازه ميگيرد كه دور از حوزه ديد و شنيد او ضبط را روشن ميكند. در عروسيهاي منطقه از رقص و پايكوبي مردان و زنان به طور علني خبري نيست. امكان دارد برخي از زنها در جلسه محرمانه خود، رقص، الخوم، غُمبور و آواز خواني داشته باشد. رايج ترين ابراز شادماني زنها در عروسي غمبور زدن است كه بيشتر دختران نابالغ و كم سن و سال انجام ميدهند. غمبور زدن سادهترين و طبيعيترين سازي است كه نياز به هيچگونه سرمايه و ابزار و آلات دست ساز ندارد. غمبور به مقدار هواي شُش و لب انسان نياز دارد كه هردو به طور رايگان و در اختيار هركسي قرار دارد! هواي برامده از شُش فشرده شده با فشار در ميان دو لب دميده ميشود و صداي بال زمبوري آن گوشها را نوازش ميدهد. صداي غمبور، چون صداي پاي باران، غزل سرايي جويباران و نغمه پردازي آبشاران، نابترين و سادهترين صداي طبيعت است. گاهي صداي غمبور با صداي دست زدن (چك زدن) و پاي كوفتن تركيب ميشود و سمفوني دلنوازي را ايجاد ميكند. البته در اين اواخر سازهاي كوچك دستي هم رواج يافته است كه كمي از غمبور پيشرفتهتر و صدايش دلنوازتر است. هنگام غمبور زدن، ميچرخند و حركت ميكنند و دستمالهاي رنگارنگ به دستهاي خود ميگيرند و آن را بالا و پايين حركت ميدهند. رقص و حركات موزون دستمالهاي رنگارنگ در هوا مثل جشن شاپركها، منظره چشم نواز و ديدني ايجاد ميكند و رنگين كمان هزار رنگ را به نمايش ميگزارد.
قوده به خانه داماد ميرسد و عروس نيز به همراه دستههاي بازيگر دختران خرد سال جلو در خانه توقف ميكند. اغلب خانوادهها قبل از پياده شدن عروس از اسب، پسربچه كوچك را جلو عروس ميگزارد به اميد اينكه عروس فرزند پسر به دنيا بياورد زيرا فرزند پسر از ارزش و اهميت اقتصادي و اجتماعي بيشتر برخوردار است. عروس با كمك داماد از اسب پياده ميشود. گوسفند يا بز و يا خروس (كه « پِيشرُويي» بيري ناميده ميشود) سربريده ميشود و از خون آن كمي روي انگشت پاي راست عروس ميمالند. قبل از ورود عروس به خانه داماد، يكي زنان فاميل داماد هر دو پاي عروس را با تشريفات خاصي با آب زلال و تميز ميشويد و ميان كفشهاي او گندوم و پول كه نشان خير، بركت، ثروت و سرمايه است ميريزد و در جايي نگهداري ميكند. باز هم با همان ترتيب كه ملاامام عروس را از خانه پدرش بيرون آورده بود، او را به خانه بختشان ميبرد و دستمال ديگر نصيب آخوند ميگردد. عروس خوش بخت يا نگون بخت در زير سايه سقف زندگي جديد و مشترك استقرار مييابد. دختران خردسال او را چون شمع در ميان ميگيرند و پروانهوار گرد او ميچرخند و به بازي و شادي ميپردازند. جوش و خروش بازي و غمبور زدن آنها تا فاصلههاي زياد قابل شنيدن است. ابراز احساسات بازيگران بدون پاسخ باقي نميماند و در پايان مراسم با گرفتن مبلغي پول شاديشان چند برابر ميشود.
اسب سواري داماد: وقتي عروس از اسب پايين آمد، بلافاصله داماد بر اسب سوار ميشود. در واقع اين يك رسم و سنت است كه بعد از عروس بايد داماد اولين كسي باشد كه روي اسب قرار گيرد. به رسم هديه(حق الزحمه)، دستمال يا لنگي بر گردن اسب ميبندد تا اسب هم بهرهاي برده باشد!
پذيرايي از قوده: از قوده و تمام كسانيكه حضور دارند پذايري ميشود. افراد مسن و بزرگ را در جايي ويژه روي فرش و تشك جاي ميدهد و با چاي شيرين و بوستراغ پذيرايي ميكند. به كودكان و نوجونان گندومبريان و توت ميدهد. نزديك غروب همه رهسپار خانههاي خود ميشوند و تعداد از موسفيدان، دوستان و ملاامام به عنوان ميهمانان ويژه در خانه داماد براي صرف نان شب ميمانند.
عقد و مهريه: عقد ازدواج فقط بعد از عروسي و آمدن عروس به خانه داماد بسته ميشود. براي بستن عقد مراسم رسمي و تشريفات گرفته نميشود. عقد را ملاامام منطقه به صورت انفرادي و در خفا ميخواند. يكي از دلايل اختفاء عقد، ترس از دسته بسته شدن داماد است. برخي فكر ميكند كه كدام فرد حسود و يا مخالف ممكن است هنگام عقد خواندن، داماد را جادو يا طلسم كند تا زندگي آنها از هم بپاشد. برخي از مردم معتقد است كه اگر هنگام عقد خواندن يا شب زفاف موقع آميزش، كسي چاقو را ببندد يا روده گوسنفند را گره بزند، امكان دست بسته شدن داماد وجود دارد تا آن چاقو يا گره روده باز نشود، داماد همچنان دست بسته باقي ميماند. اگر دامادي دست بسته شود، براي رفع مشكل پيش تعويذ نويسان، رمالان، فال بينان، جادو گران ميرود. حتي بعضي از اينگونه افراد، اگر مشكلش در داخل حل نشود، به پاكستان پيش هندو و... ميرود. اكثر مردان و زنان كه با من صحبت داشته اند، از نوع ازداواج خود آگاهي ندارد. نميدانند كه ميان آنها عقد ازدواج دايم جاري شده يا موقت. عقد از دواج در هيج جاي رسمي و غير رسمي ثبت نميگردد و حتي نكاح نامه ساده هم تنظيم نميگردد. البته در اين اواخر برخي از افراد براي تنظيم نكاح نامه به حوزه علميه امام جعفر صادق مراجعه ميكند و تاريخ عقد ازدواج، نوع عقد، مقدار مهريه و... در نكاح نامهها ثبت ميگردد اما رونوشتي از نكاح نامه در حوزه بايگاني نميگردد. اكثر زنها از مهريه و حق و حقوق شرعي و قانوني خود اطلاعي ندارد. رضايت دختر را پدر او به ملا امام و عاقد اعلام ميكند. مهريه و مقدار آن براي زن و خانوادهها خيلي مهم نيست و در باره آن هيچ وقت صحبت جدي نميگردد و براي تعيين مقدار چك و چانه زده نميشود.
شب زفاف: شب زفاف هم از نظر جنسي و هم از نظر اجتماعي و فرهنگي بسيار مهم است و يكي از هيجان انگيزترين و حساسترين لحظات براي عروس و داماد و خانوادههاي آنها به حساب ميآيد.
الف) اهميت زفاف از نظر فرهنگي اجتماعي: شب زفاف از نظر اجتماعي از اين جهت مهم است كه در اين شب، باكره بودن و نبودن دختر كشف ميشود. حيثت و اعتبار اجتماعي، پاكي، نجابت، شرم، حيا و سلامت اخلاقي دختر را باكره بودنش تاييد ميكند و موجب محبوبيت او و استحكام پايههاي دوستي و زندگي مشترك ميگردد. از طرف ديگر، شب زفاف به لحاض فرهنگي و اجتماعي داراي آداب و رسوم خاصي ميباشد. دختر و پسر با آداب و رسوم خاص به بستر ميروند و با آداب و رسوم خاص از آن خارج ميشوند.
ب) از نظر جنسي: از آنجايي كه در فرهنگ مردم روابط جنسي آزاد براي دختر و پسر قبل از ازداج قطغن و ممنوع است و يك تابوي اجتماعي به حساب ميآيد، شب زفاف به لحاظ هيجانات جنسي بسيار مهم و در نوع خود منحصر به فرد است. شب زفاف آميخته با هيجانات، ترس و دلهره، حجب و حيا براي طرفين ميباشد؛ زيرا اولين بار است كه دختر و پسر در چنين موقعيت هيجاني و حساس قرار ميگيرند.
فرداي شب زفاف، جشني زنانه ترتيب داده ميشود و همه زنهاي آغيل را دعوت ميكند و نشان پاكي و نجابت(دستمال آغوشته به خون ناشي از پاره شدن پرده بكارت) دختر را كه در واقع مدال افتخار و رو سرخي اوست، به زنها نشان داده ميدهد و به اين ترتيب مراحل طولاني، پر ماجرا و حساس داستان طوي تمام ميشود و قهرمانان اين داستان(عروس و داماد) زندگي مشترك را آغاز ميكنند.
در سالهاي اخير(از حدود 1379 به بعد) الگوها و آداب و رسوم در تمام مراحل و زمينههاي طوي به شدت تغيير كرده است و با الگوي بالا در بسياري از موارد تطبيق نميكند.
۱۳۸۸ بهمن ۱, پنجشنبه
رسيد مژده كه ايام غم نخواهد ماند
گل باغ زندگي «علي سينا» تولدت مبارك
1/6/1383
نور چشمم سلام! خوش آمدي. صفا آوردي. تا تو آمدي من چقدر تغيير كردم و دگرگون شدم؛ احساساتم، افكارم، اميدم، انديشهام، آرزوهايم، ذهنم، عواطفم، ارادهام، نگرشم، شخصيتم، روئياهايم، روابطم، گفتارم، كردارم، پندارم، نگاهم، هيجاناتم، دنيايم، شبهايم، روزهايم، لحظههايم و…
عزيزم! تو الآن مثل معصومي چون بر صفحه نازك و سفيد ذهن پاكت حتي نقطهاي از سياهي گناه نيست و فكر آن نيز بر تو محال است! اين دست نقاش محيط اجتماعي است كه تصوير خوب يا زشت در آن نقاشي ميكند. تو با رنگِ بيرنگي از پيش خداي رنگها آمدي و رنگين كمان هفت رنگ شادي را به من هديه دادي اما «ما» هركدام ممكن است به دل خواه خود تو را به رنگي در آوريم و تو سعي كن كه فقط رنگي را پذيرا باشي كه رنگِ رنگهاست. تو چون آب باران پاك و زلالي و چون نجابتِ شبنم روي گونه گلِ محمدي نجيبي و چون عيسي با اعجاز مسيحائيت احساس مرده مرا زنده كردي و خدا را به پاكياش، به زلالياش، به نجابتاش و به مسيحايياش قسم ميدهم كه هميشه نگهبان تو باشد و نگذارد كسي پاكي و زلاليات را بدزدد و نجابتت را به تاراج برد و دم مسيحاييات را به صليب پستي و فريب و سياهي بكشد.
امروز 1/6/ 1383، ساعت 15/12 است. تو آمدي و من تو را «علي سينا» خواندم زيرا در تاريكي شبِ نوميدي و اضطراب تو را چون پارة نور يافتم و در طور سيناي وجودت، خداوند مرا به رسالت پدري تو مبعوث كرد تا پيام خداي خوبيها را در گوش تو بخوانم و دستور داد گلهاي رنگارنگ علم و معرفت را در سرزمين ذهنت بكارم و اجازه ندهم كه جادوي بديها و طلسم پستي و جهالت، ملك وجودت را صحنه تاخت و تاز فرعون تكبر و شقاوت دنيا و آخرت بسازد. تو را علي خواندم و نام علي را به فال نيك گرفتم تا شايد چون علي(ع) درخت جانت ميوههاي رنگارنگ و خوش طعم عدالت، فضيلت، علم، سخاوت، جوانمردي، شجاعت، صداقت، عبادت، محبت، پاكي، مردانگي، ظلم ستيزي، حق جويي، مهرورزي، انساندوستي، پاكدامني و... بدهد و كام زندگي جامعه را شيرين نمايد. تو را سينا خواندم كه شايد چون بوعلي سينا، راه سعي و تلاش را پيشه كني و لباس ذلت شاگردي را بپوشي تا تاج عزت استادي را بر سر بگذاري و با قانون علم و معرفت و دانايي، خود و جامعه را شفا بخشي. خدايا تو كمكم كن امانتي كه به من دادي سالم به تو بر گردانم!
تنت به ناز طبيبان نياز مند مباد
وجود نازكت آزرده گزند مباد
عزيز دلم «محمد متين» تولدت مبارك
2/1/1388
كنون كه ميدمد از بوستان نسيم بهشت
من و شراب فرح بخش و يار حور سرشت
گدا چرا نزند لاف سلطنت امروز
كه خيمه سايه ابر است و بزمگه لب كشت.
عجيب روزي است امروز! دست خورشيد چقدر سخاوتمندانه نور ميپاشد. نگين فيروزهاي آسمان چه خوش ميدرخشد و ابر گونههاي كرانه سرخ آن را چه زيبا نقاشي كرده است. اراده خدايي بهار انقلاب به پا كرده و شيشه سكوت را شكسته است، از ديكتاتوري سرماي سوزان زمستاني خبري نيست و طبيعت دموكراسي رويش را جشن گرفته است. فصل آزادي بيان و آزادي عمل كوه و دشت و دمن و گلها، سبزهها، درختان و... فرا رسيده است؛ گلها زيبايي را به هزاران بيان ميرقصند و دشت و كوه و صحرا جامه هزار رنگ پوشيده اند. قناري، گنجشك، سار، كبك و... فرصت غزل سرايي پيدا كرده اند، جويباران و آبشاران چه آرام و نرم و دلانگيز موسيقي شادي مينوازند. سبزهها و شاخهها غرق در لذت و سرورند و به خود ميبالند و مينازند و آزادي خود از اسارت استبداد سرد زمستاني را جشن گرفته اند. غنچهها لب به خنده وا كرده اند و جوانهها قد راست. كوهها چقدر آراسته و «متين» قد بر افراشته و سر به آسمان ميسايند. باران، بر گونههاي لطيف لاله و شقايق گل بوسه ميكارد. شبها چقدر دست و دلباز شده اند و دامن دامن ستاره هديه ميدهند. خداي من! انقلاب شده است و همه چيز دگرگون، ديگر چهره عروس طبيعت عبوس و دلگير نيست. همه جا شور و شعف و شادي بر پاست. همه جا رقص گل است و ترانه بلبل. خداي من! بهار امسال انگار فقط براي من است و تيك تاك آرام ساعت، خجسته خبري دارد براي من. امروز، روز دوم به كرسي نشستن بهار است و هوا لطيف و ملايم. خدا به ميمنت پيروزي بهار به همه گل خنده و شادي هديه داده است و به من هديهاي ويژه؛ گلي از بوستان وجود خود. گل وجود تو را «محمد متين» كه روز يكشنبه 2/1/1388 ساعت 30/9 در بوستان زندگي من شكوفا شد. خدايا از لطف بيكرانت متشكر و سپاسگذارم.
خاطره: تولد محمد متين، مصادف است با تولد پدرم در شصت و هشت سال قبل (1/1/1320). چون پدرم در روز عيد نوروز متولد شده بود نامش را «نوروز علي» گذاشته بودند. تقارن تولد متين با ايام عيد نوروز كه ايام تولد پدر كلانش نيز هست، باب شوخي و سر به سر گذاشتن دوستان و رفقا را باز كرده و خاطرات به ياد مانده را رقم زده است. برخي از دو ستان پيشنهاد ميكردند كه نام پسرت را نوروز بگذار چون در ايام نوروز و با نام خود به دنيا آمده است. پيشنهاد برخي از اين دوستان جنبه شوخي داشت و سر به سرم ميگذاشتند چون ميدانستند نام پدرم نوروز است. بعضي ميگفتند كه بعد از به پسرت نوروز كوچك و به پدرت نوروز برزگ ميگوييم. برخي ديگر نميدانستند ولي وقتي من ميگفتم اسم پدرم نوروز است خجالت ميشدند و پوزش ميخواستند. بعضي ديگر از دوستان اساماسهاي جوك و خندهناك برايم ميفرستادند. آقاي خانعلي عظيمي اساماس زده بود: «آمدن نوروز، نوه نوروز در روز نوروز 88 در خانه فرزند نوروز براي شما مبارك باد. شاد باشي.»
اشتراک در:
پستها (Atom)